السلام ای حضرت سلطان عشق یا علی موسی الرضا ای جان عشق
|
ای غریبی که ز جدّ و پدر خویش جدایی خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی آه از آن دم که ز سوز و جگر و حال پریشان ناله ات گشت بلند آه تقی جان به کجایی ای شه یثرب تنها تو غریبی به خراسان سرور جمله غریبان – تو معین الضعفایی اغنیا مکه روند و فقرا پیش تو آیند جان به قربان تو آقا که تو حج فقراییدر غربت اگر درد بگیرد بدن من آیا که دهد غسل و که بر کفن من تابوت مرا جای بلندی بگذارید شاید که وزد باد وطن بر بدن من در شهر غربتم کس نرسد به داد من یا رب رسان کنارم اکنون جواد من باشد مراد من که ببینم تو را کنون یا رب بده در این دم آخر مراد من جانم به لب رسید و نیامد عزیز من هنگام مردن من برسد او به داد من بابا ببین جگرم پاره پاره شد آتش فکنده زهر جفا در نهاد من مأمون بی حیا زده آتش به پیکرم در دل نهفته بود همیشه عطای من نظرات شما عزیزان: |
|